دلشده
تو خود دل دادی و دل بردی از من
تو عشقت بر دلم آتش به خرمن
تو سوزاندی و سوزیدم ز سوزت
تو گریاندی و نالیدم ز عزمت
تو چون دیدی مرا در آن شب تار
تو خندیدی به من ، بر این دل زار
تو گفتی مهر تو ، مهر خدایئسست
تو گفتی بندگی آب حیاتیست
نگفتی مهر تو مهر که ها بود
نگفتی این دلت در خانه ها بود
من بیچاره و در مانده را بین
که دائم فکر این سودا و آذین
تو صبری داده ای بر من که چندان
ز نوشیدن شکر خوردی و خندان
تو چشمت چشمه آب زلال است
تو لعلت گرمی و آرام جان است
تو خالت یاد وار آرزو هاست
نگاهت معنی دلدادگی هاست
تو را دارم غمی دز سینه دارم
چرا؟ چون من اسیر خد وخالم
??/?/??
نویسنده : یکی مثل تو » ساعت 3:24 عصر روز شنبه 86 اسفند 4